آن کشته

آن کشته که بردند به يغما کفنش را

تير از پي تير آمد و پوشاند تنش را

 

خون از مژه ميريخت به تشييع غريبش

آن نيزه که ميبرد سر بي بدنش را

 

پيراهني از نيزه و شمشير به تن کرد

با خار عوض کرد گل پيرهنش را

 

زيبا تر از اين چيست که پروانه بسوزد

 شمعي به طواف آمده پرپر زدنش را

 

آغوش گشايد به تسلاي عزيزان

يا خاک کند يوسف دور از وطنش را

 

خورشيد فروزان شده در تيرگي شام

تا باز به دنيا برساند سخنش را

 

ایام عزاداری امام حسین (ع) تسلیت باد...

اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم...

من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم

من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم
که هر چه زهر به خود می دهم نمی میرم

من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم

به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم

درخت سوخته ای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم...

سلسله

موی تو سلسله، دل در خم آن سلسله هاست

دل من مجنون ز پی ت همسفر قافله هاست

در همه شهر ز عشق من و تو ولوله هاست

« بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست »

***

شب و دلتنگی و این چشم پر از حسرت خواب

منم و شوق وصال تو و در یای سراب

نقش روی تو که افتاده در این جام شراب

« مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست »

***

باغبان هسته ی محنت به دلم می کارد

غم عشق تو چو باران به سرش می بارد

نیست عقلی که ز رسوا شدنم وادارد

« آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست »

***

عشق شمشیر غم آگین به دل انگیختن است

شوق وصل و غم هجران به هم آمیختن است

آخر عاشقی از دار غم آویختن است

« بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست »

***

چشم امید من و حادثه کوری و عشق

شوق دیدار تو و حسرت و رنجوری و عشق

با زبان دل خشکیده ام از شوری و عشق

« باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست »

جمهور سمیعی

پیشکش


این هدیه را اگر نپذیری کجا برم
جان است جان! اگر تو نگیری کجا برم

یار عزیز! یوسف من کم تحمل است
این برده را برای اسیری کجا برم

بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه
موی سفید را سر پیری کجا برم 

ای قلب زخم خورده ی بیمار، من تو را
گر پیش پای دوست نمیری کجا برم

جان هدیه ای ست پیشکش آورده از خودت
این هدیه را اگر نپذیری کجا برم

ضد

فاضل نظری مجموعه شعر تازه‌اش را با نام «ضد» به چاپ سپرد.

این شاعر غزل‌سرا در توضیحی درباره‌ی این مجموعه به ایسنا، گفت: این مجموعه شامل 50 غزل است که مضامینی عاشقانه و عارفانه دارند.

 

او در ادامه اظهار کرد: به طور کلی مضامین تازه‌ای در هستی وجود ندارد و همه‌ی شاعران همان حرف‌های طبیعی انسان را مطرح می‌کنند، ولی هر کس به زبان تازه‌ای.

 

نظری با بیان این‌که دوران حرف نو زدن گذشته است، عنوان کرد: تمام حرف‌های نو گفته شده و شاید قرن‌هاست که ما همان حرف‌ها را با نشانه‌ها و زبان دیگری بیان می‌کنیم، حال ممکن است از ابزار دیگری استفاده کنیم، ولی حقیقت حرف‌ها همان است که قبلا گفته شده است.

 

او در باره‌ی واکنش شاعر به رویدادهای اجتماع و اثر آن بر شاعر گفت: برای این‌که شعری سروده شود، به زمان احتیاج دارد. شاعر نمی‌تواند در برابر حوادث واکنش سریع نشان دهد، او می‌تواند به عنوان شاعر یک عکس‌العمل فردی داشته باشد، اما در شعر این عکس‌العمل سریع اتفاق نمی‌افتد، چرا که شعر محل تحلیل کلیات و مفاهیم کلی است و خیلی نمی‌توان آن را با جزییات انطباق داد.

 

مجموعه شعر «ضد» از سوی انتشارات سوره مهر منتشر خواهد شد.

 

همچنین به گفته‌ی فاضل نظری، به تازگی گزینه‌ی اشعار او از سوی انتشارات مروارید به چاپ سوم رسیده و مجموعه‌های شعر «آن‌ها»، «اقلیت» و «گریه‌های امپراطور» در انتشارات سوره‌ی مهر به چاپ 25 رسیده‌اند.

 

امپراتور غرق گریه شده

از خبرهای تازه می‌پرسی، از خبرهای شهر بی‌خبری
گَرد اموات بر سر شهر است، کوچه‌ها پرسه‌گردِ در به دری
خاطراتی هنوز مانده که باز گاه گاهی مرا به هم بزند
کوچه‌ی پیر کودکی‌هامان، کودکی‌های خانه‌ی پدری
خانه‌ای شکل توپ بازی من با تو از دیدِ «دوستت دارم»محو چشمت شوم، تو گل بزنی... مثل دل بردنت مرا ببری
خانه‌ای شکل آب‌بازی‌مان، شکل موی طلایی خیس‌ت
تو پریدی به سمت ماهی‌ها، سر زد از آب حوض خانه پری!شب بی ماه، روز بی خورشید، سال‌ها رفته است از آن روز
رو به رویم نشسته‌ای بعد از عمر تاریک شمسی و قمری
خبر رفتن است در بغضت، گر چه با خنده باز می‌گویی
مثل اخبار تلخ تلویزیون... مثل لبخند واحد خبری
شعر غمگین دوباره می‌خوانی، امپراتور غرق گریه شده(1)باز اشک من است و رفتن تو بین اشعار فاضل نظری
ردپای خطوط انگشتت می‌کند حکم مرگ را امضا
فال تو توی قهوه‌ی من بود، فال من توی قهوه‌ی قجری...

محمدهادی علی بابایی

(1) 1. «
گریه‌های امپراتور» اسم یکی از مجموعه‌های شعر فاضل نظری.(آدم خلیفه‌ی تنهای خدا روی زمین است. امپراتوری که گاهی باید برگردد به آخرین سلاحش. و سلاح او گریه است