كتابهاي دكتر فاضل در نمايشگاه كتاب امسال

گريه هاي امپراتور.             چاپ 53.           نشر. سوره مهر

اقليت.                             چاپ 43.            نشر سوره مهر

آن ها.                             چاپ 44.            نشر سوره مهر

ضد.                               چاپ 34.            نشر سوره مهر

كتاب.                             چاپ24.             نشر سوره مهر

گزينه شعر فاضل نظري.     چاپ 15        نشر      مرواريد.

  همزمان با چاپ نسخه ٥٠٠ هزارم از كتاب هاي استاد    

                          💐💐💐💐💐.                         

قرارهای بی قرار

هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست

ببار ابر بهاری، ببار... کافی نیست

 

چنان که یخ زده تقویم ها اگر هر روز

هزار بار بیاید بهار، کافی نیست

 

به جرم عشق تو باشد که آتشم بزنند

برای کشتن حلاج، دار کافی نیست

 

گل سپیده به دشت سپید می روید

سپیدبختی این روزگار کافی نیست

 

خودت بخواه که این انتظار سر برسد

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست

« اقلیت »

پ.ن: سلام

شرمنده چند وقت نبودم.

تو این مدت یکی از دوستای عزیزم ( مهدی ن ) به عنوان نویسنده به وبلاگ اضافه شده که خدا رو شکر تو این چند وقت رو سفیدمون کرد.

تقریبا چند هفته پیش بود که با دوست عزیزم (مهدی) که وبلاگ گریه های امپراتور (www.emperorcries.blogfa.com ) رو اداره میکنه، صحبت کردیم و قرار شد وبلاگ هامونو یکی کنیم که بتونیم بهتر فعالیت کنیم. ولی تو این چند وقت با فراموش کاری بنده این امر مدتی به تاخیر افتاد. ولی از امروز به لطف خدا وبلاگها رو یکی کردیم و انشالله در آینده نزدیک تغییرات محسوسی رو تو وبلاگ مشاهده می کنید و به عنوان هدیه ی سال نو انشالله چند تا پست ویژه میذاریم.

در ضمن لینک خرید اینترنتی کتابهای استاد رو تو پیوندها گذاشتم!

الان هم دو تک بیت منتشر نشده از استاد رو تقدیم میکنم به تمام عزیزانی که تو این چند وقت تعطیلی نسبی وبلاگ سر میزدن:

1 - دوست از من پیش دشمن گفت و دشمن پیش دوست

دوست با من دشمنی کرده ست و دشمن دوستی

 

 دلیل عشق فراموش کردن دنیاست

وگرنه بین من و دوست، ماجرایی نیست ...

یا علی

خلوت

عقل بیهوده سر طرح معما دارد

بازی عشق مگر شایدو اما دارد

 

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت

سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد

 

در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست

آینه تازه از امروز تماشا دارد

 

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند

قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

 

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است

چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد

 

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

 

" اقلیت "

 

یا علی

خلوت

همچنان وعده‌ي بخشايش شاهنشاهش
مي‌كشد گمشدگان را به زيارتگاهش


نه در آيينهء فهم است؛ نه در شيشهء وهم
عاقلان آينه خوانندش و مستان آهش


به من از آتش او در شب پروانه شدن
نرسيده است به جز دلهره‌ء جانكاهش


از هم آغوشي دريا به فراموشي خاك
ماهي عمر چه ديد از سفر كوتاهش؟


كفن برف كجا؟ پيرهن برگ كجا؟
خسته‌ام مثل درختي كه از آذر ماهش


باز برگرد به دلتنگي قبل از باران
سورهء توبه رسيده است به بسم الله‌اش

التماس دعا

یا علی

شهریور

گوشه چشم بــگردان و مـــــــــــقدر  گردان
ما که هـــــــــستیم در این دایره ی سرگردان؟!


دور گـــــــردید و به ما جرات  مستی نرسید
چه بگـــــــوییم  به  این ساقی ساغر گردان


این دعاییست که رندی به من آموخته است
بار مــــــــــــا را نه بیفزا ! نه سبکتر  گردان!


غنچه ای را که به پژمرده شدن محکومست
تا شــــــــــــکوفا نشده بشکن و پرپر گردان


من کــجا بیشتر از حق خودم  خواسته ام ؟
مرگ حـــــــــق است به من حق مرا برگردان !

یا علی

دنیا

همچنان صیاد را صحرا به صحرا می کشند

آهوان مست جور چشم او را می کشند

 

زیر بار عشق قامت راست کردن ساده نیست

موج ها باری گران بر دوش دریا می کشند

 

قصه ی انگشتری بی مثلم اما بی نگین

دوستان از دست من شرمندگیها می کشند

 

قامتم هر قدر رعناتر شود ، خورشید و ماه

سایه ام را بیشتر بر خاک دنیا می کشند

 

شرک موری بود بر سنگ سیاهی در شبی

چشم های ما فقط " رنج " تماشا می کشند

یا علی

آهنگ

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!
دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند

گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند

کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان
چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند

روزی همین مردم که سنگم می زنند از رشک
نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانند *


این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانند

* اصلاح شد !

یا علی

بهاران

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم

بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

 

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم

ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم

 

چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !

 که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

 

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟

که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

 

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد

که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

یا علی

هلاهل

اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريخته

موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته


بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره‌ ايست

بعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته


مرگ حق دارد كه از من روي برگردانده است

زندگي در كام من زهر هلاهل ريخته


هر چه دام افكندم، آهوها گريزان‌تر شدند
حال صدها دام ديگر در مقابل ريخته


هيچ راهي جز به دام افتادن صياد نيست

هر كجا پا مي‌گذارم دامني دل ريخته


زاهدي با كوزه‌اي خالي ز دريا بازگشت

گفت خون عاشقان منزل به منزل ريخته!

یا علی

شوکران

روزی که ارغوان به تو نفروخت گلفروش
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش

از یاد بردن غم عالم میسر است
اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش

گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری
کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش

چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ما می رسد به گوش

آتش بزن به سینه اتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش

یا علی

اهل تماشا

نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را

که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را

ملائک با نگاه یاس بر ما سجده می کردند

ملائک راست میگفتند اما ساختی ما را

که باور میکند با اینکه از آغاز می دیدی

که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را

به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تنگ تقدیریم

تو خود بازیچه ی اهل تماشا ساختی ما را

به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند

چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟

دل آزردگانت را به دام آتش افکندی

به خاکستر نشاندی سوختی تا ساختی ما را!

یهودا

مرا بازیچه‌ خود ساخت چون موسا که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست
چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را

نمی‌دانم چه افسونی گریبان‌گیر مجنون است
که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را

یا علی